ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بارگاه عارفانه تو بهشت روی زمین است،
در حریم حرمت دریای زندگی متلاطم است، دریایی که هیچگاه ساحل نشینانش رنگ غروب را نخواهند دید.
در شبستان بارگاه روحانیات نسیم مهر میوزد،
*** لطفا خاطرات خود را به اختصار در بخش نظرات عمومی در ذیل همین نوشتار منعکس نمایید.
خاطرات گذشته خود را در اینجا بخوانید
فواره حوضهای حرمت که به سمت آبی آرام بلند، اوج گرفتهاند، گوش دلم را نوازش میدهند،
بوی عطر حضور عاشقانت در سراسر حرم پیچیده است،
دخیل نیاز خویش را به ضریح تو بستهام، در کنار رود جاری شفاعت تو نشستهام و چهرهام را با آب زلال معرفتت میشویم.
من میهمان زیباترین لحظههای زیستنم.
نگاهم، کبوتری است که به سمت آسمان کرامات تو پرواز میکند، از آسمان چشمهایم قطره قطره باران شوق سرازیر میشود.
در حرم آسمانی تو ایستادهام، از خاک رهیده و به مهتاب رسیدهام. در کنار پنجره فولادت قطره قطره اشک میریزم و ضجه میزنم. پرواز را آغاز و پنجره دلم را باز کردهام، رو به روی باغ سبز ملکوتی تو، ای عشق، تو را میخوانم:
«السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی»
*** لطفا خاطرات خود را به اختصار در بخش نظرات عمومی در ذیل همین نوشتار منعکس نمایید.
خاطرات گذشته خود را در اینجا بخوانید
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
وقتی فرزند عزیزم به سن دو سال و نیم رسیده بود او را به پابوس امام رضا(ع) بردیم. یک روز از خیابان شیرازی به سمت حرم رفتیم . آفتاب زیبای بعد از ظهر پاییزی ، زیبایی گنبد و بارگاه امام را دو چندان کرده بود . بچه ام اصرار کرد که گندم بخریم ولی من توجهی به این کار نداشتم. بالاخره به اصرار او کمی گندم از آن اطراف خریدیم و وارد حرم شدیم .
دم درب ورودی ایستادیم ، به بچه ام گفتم : به امام رضا سلام بکن ! من و مادرش سلام دادیم و بچه ی عزیزم با آن صدای قشنگ و معصومانه اش گفت :
ای امام رضا سلام ! سلام ! برات دونه آووردم ! برا کبوترات دونه آووردم !...
و این جملات را چنان صمیمانه بیان میکرد که اشک از چشمان ما جاری گشت و هنوز هم بعد از چند سال هر وقت یاد آن لحظه می افتیم چشمانمان پر از اشک میشود ....التماس دعا
حمیدرضا فاطمی-