ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
توسل به حضرت زهرا(س)
ازعبدالحسین برونسی خواستم خاطره ای برایم بگوید.گفت:توی یکی از عملیاتها کار گره خورده بود،حجم آتش دشمن سنگین بود.شاید همین باعث شد تا تمام گردان کپ کنند.هرچه از بچه ها خواستم بلند شوند،فایده نداشت.انگار چسبیده بودند به زمین.
لحظه ها لحظه های حساسی بود.اگر معطل می کردیم،ممکن بود بچه ها توی محور های دیگر هم موفق نشوند.متوسل شدم به بی بی دو عالم سلام الله علیها.با تمام وجود از حضرت خواستم کمکم کند.
در آن تاریکی شب،و در آن بی چارگی محض ،یک دفعه فکری به ذهنم افتاد.روکردم به بچه ها،با ناراحتی گفتم:فقط یک آر پی چی زن از بین شما بلند شه با من بیاد،دیگه هیچ کدومتون رو نمی خوام.
یکی از بین آر پی جی زن ها بلند شد.من میام،یه چند لحظه نکشید ،یکی دیگر مصمم تر از او بلند شد،و پشت بندش یکی دیگر،تا آمدم به خودم بیایم،تمام گردان بلند شده بودند.
باسلام
مطلب به گونه ای خاتمه یافت که خواننده را منتظر می گذارد که ادامه ی آن چیست
مطالب وبلاگتون رو مطالعه کردم.زیبا و قشنگ می نوسید.بازم به اینجا سر میزنم.راستی اگه خواستید منو
لینک کنید.ممنون.