زمینه هاى رویداد عاشورا
به دنبال رحلت پیامبر اسلام، و تشکیل سقیفه، و کنار زده شدن اهل بیتعلیهم السلام از صحنه حکومت، روز به روز بدعتها و انحرافها افزونتر شد و در زمان خلافت یزید، به اوج خود رسید. ریشههاى فرهنگى و اجتماعى قیام عاشورا را باید در این انحرافها جستجو کرد.
در حوزه دینپژوهى، یکى از موضوعات بایسته تحقیق و پژوهش، بررسى و شناخت اسباب و عوامل مؤثّر در وقوع حادثه عاشورا است.
ضرورت بحث از آنجا ناشى مىشود که عدهاى، ریشه این حرکت الهى را منحصر به دوران دهساله امامت امام حسینعلیه السلام و آغاز خلافت یزید مىدانند؛ درحالى که شواهد و قرائن مستدلّ نشان مىدهد ریشههاى آن به زمان بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله بر مىگردد که عدهاى با ایدههاى نامبارک زیر سایهبان (سقیفه) بنىساعده جمع شدند و در تدارک یک استحاله عظیم عقیدتى - فرهنگى برآمدند.اشکال کار اینجا بود که بعد از پیامبرصلى الله علیه وآله حاکمیت جامعه نبوى را افراد نالایق به عهده گرفتند و باب بدعت، انحراف و دورى از معنویت را بر روى مسلمانان گشودند و جامعه مسلمین را به هرسویى که مىخواستند، کشاندند.در حوزه دینپژوهى یکى از موضوعات بایسته تحقیق و پژوهش، بررسى و شناخت اسباب و عوامل مؤثّر در وقوع حادثه عاشورا است.ریشهیابى جریان کربلا و نگاه ژرف و عمیق به این برهه سرنوشتساز تاریخ اسلام ضرورتى است براى شیعیان مخلص و مسؤولیّتشناس. در این نوشتار به بررسى بعضى از شاخصههاى مهم آن، همچون بدعتگذارى، رواج انحرافات و معنویتزدایى خواهیم پرداخت. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه ولایت قرار گیرد.
بدعتگذارى
بعد از رحلت جانگداز نبىّ مکرّم اسلامصلى الله علیه وآله، انواع انحرافات و بدعتها در دین مبین اسلام رسوخ کرد و چهره واقعى آن را تغییر داد.اصحاب سقیفه خوب مىدانستند که اگر ارزشهاى الهى و فرهنگ ناب محمدى به رهبرى اهل بیتعلیهم السلام در جامعه نبوى تبلیغ گردد، حاکمیت آنان متزلزل و ناپایدار خواهد شد، از اینرو چاره را در انحراف جامعه و دورى آن از عترت پیامبرصلى الله علیه وآله دیدند.کنار گذاشتن حضرت علىعلیه السلام و خانهنشین کردن او ضربه جبرانناپذیرى بر پیکر جامعه نوبنیاد نبوى وارد کرد و زمینه را براى رواج انواع انحرافات و نوآورى در دین مهیّا نمود.بدعت در دین یکى از حرکتهاى تبلیغى امویان بود. جاحظ، امویان را نخستین کسانى مىداند که آشکارا در تاریخ اسلام و آداب و رسوم دینى بدعت به وجود آوردند(1).
عثمان بدعتهاى بسیارى در دین گذاشت. این بدعتها آن قدر زیاد و آشکار بود که عایشه درباره آن گفت: «پیراهن رسول خداصلى الله علیه وآله هنوز نپوسیده ولى تو سنّت او را از بین بردهاى»(2).وى بسیارى از بنىامیه را به قدرت رسانید و به معاویه که از زمان خلیفه دوم به حکومت شام رسیده بود، اختیارات بیشترى داد.معاویه در گام اول به تحریف و واژگون نشان دادن دین در نزد مردم کماطلاع شام اقدام نمود و در تحریف آن تا آنجا پیش رفت که وقتى با سپاه خود به صفین مىرفت، در بین راه در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند، بهطورى که حتى یک نفر نپرسید چه مناسبتى بین چهارشنبه و نماز جمعه است؟(3).او در ایام خلافت خود، چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا را ترک کرد، وقتى علت را پرسیدند، گفت: نام پیامبر را بر زبان جارى نمىکنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند(4).معاویه برخى از احکام حج را عملاً تغییر داد و موقع احرام بر خود عطر زد(5). همچنین در مورد شعائر دینى هر طورى مىخواست عمل مىکرد، مثلاً در نماز عید فطر و عید قربان اذان و اقامه را اضافه کرد، با این که پیامبرصلى الله علیه وآله فرموده بود: «لیس فى العیدین، الأذانُ و الإقامة»: «در نماز این دو عید اذان و اقامه وجود ندارد»(6).
با خاتمه یافتن حاکمیت 25 ساله اصحاب سقیفه و به خلافت رسیدن مولاى متّقیان، حضرت علىعلیه السلام انتظار مىرفت که جامعه اسلامى، ارزشهاى دینى فراموش شدهاش را باز یابد و با بهرهگیرى از دریاى مواج معارف که از سینه علىعلیه السلام مىجوشید، بتواند رفتارش را دگرگون کند و راه کمال را پیش گیرد؛ اما تاریخ آشکارا دید که تلاش امام علىعلیه السلام در این زمینه، در آغازین قدم با مشکلات عدیدهاى مواجه گردید، زیرا در این مدت، عناصر ناصالح روى کار آمده بودند و در برابر حکومت علىعلیه السلام اشکالتراشى مىکردند، و در این مدت، روحیه مردم نیز عوض شده بود. بهطورى که فرمودند:
«اى بندگان خدا! شما در زمانى واقع شدهاید که خیر و نیکویى فراموش شده است و شر و بدى روى آورده است. شیطان هر روز بیش از پیش در کار گمراهى مردم طمع مىورزد، مفاسد، آشکار شده، نه انکار کننده و نه تغییر دهندهاى پیدا مىشود و نه بازدارندهاى به چشم مىخورد. آیا با این وضع مىخواهید در دار قدس خدا و رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیایش باشید؟ هرگز چنین نیست....»(7).با وجود آن که حضرت علىعلیه السلام در راه احیاى حق و عدالت سختىهاى زیادى را تحمّل نمود، اما طى قریب پنج سال حاکمیت، با کارشکنىهاى فراوانى رو به رو شد و سرانجام به دست شقىترین فرد به شهادت رسید.با شهادت حضرت علىعلیه السلام و آغاز امامت امام حسن مجتبىعلیه السلام، معاویه به مخالفت و کارشکنىهاى خود ادامه داد و چون همواره از موقعیّت معنوى و اجتماعى آن امام بزرگوارعلیه السلام ترس داشت، چندینبار نقشه شهادت کریم اهل بیتعلیه السلام را طرحریزى کرد و سرانجام آن سبط نبى اکرمصلى الله علیه وآله را با زهر مسموم و به شهادت رسانید.
ادامه حرکات ضدّ اسلامى در زمان یزید
امام حسینعلیه السلام بنابر ملاحظاتى که در دوران امامت برادرش امام حسنعلیه السلام وجود داشت، همان نقش برادر بزرگوارش را ایفا کرد و مدت 10سال به علت شرایط موجود در جامعه مسلمانان و به لحاظ رعایت صلح برادرش، که مورد تأیید او نیز بود، در مقابل معاویه دست به قیام نزد. اما از لحاظ سیاسى، به مبارزه با او پرداخت و سکوت نکرد. تا این که معاویه در رجب سال 60هجرى به هلاکت رسید و به جاى او پسرش یزید به خلافت رسید.ماهیت ضد دینى حکومت یزید چنان مبتذل بود که منکرات به صورت علنى بروز یافت و مجلس شراب و لهو و لعب برپا نمود و به اعمالى دست مىزد که با شؤونات حکومت اسلامى و خلافت دینى کاملاً ضدّیت داشت.سبکسرىها و انحرافات یزید نهتنها از سوى اطرافیانش تقبیح نمىگردید، بلکه براى جلب رضایت وى، آنان پیوسته زبان به مدح و تمجید مىگشودند و شاعران دربارى برایش مدیحههاى گوناگون مىسرودند(8).بنابراین امام حسینعلیه السلام یکى از دلایل مهم قیام خود را مبارزه با منکرات و بدعتها و احیاى سنّت نام برده و در نامهاى که به برخى از بزرگان نوشت، این چنین بیان مىکند:
«... و أنا أدعُوکُم إلى کتاب اللّه و سنّة نبیّه فإنّ السُّنّة قد اُمیتت و إنّ البدعةَ قد اُحییتْ و إن تسمَعُوا قولى و تُطیعُوا امرى أهدِکُم سبیلَ الرّشاد و السّلام علیکُم و رحمةاللّه»(9):«من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرصلى الله علیه وآله دعوت مىکنم، زیرا سنت نابود شده و بدعت و انحرافات زنده گشته است. اگر سخنم را بشنوید و از من اطاعت کنید، شما را به راه رشد و بالندگى هدایت مىکنم. درود و رحمت خداوند بر شما باد».بنابراین حضرت اباعبداللّه الحسینعلیه السلام براى مبارزه با انحرافات و بدعتهایى که یزید آنها را شدت بخشیده بود، به حرکت بنیادى عاشورا دست زد و در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهره واقعى آیین محمدى و اسلام ناب را به جهانیان معرفى کند و پیام معنوى قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینى غبارزدایى کند.
دور شدن از معنویت
نبىّ مکرم اسلامصلى الله علیه وآله انقلاب جهانى خود را براساس معنویت بنا نهاد و رسالت خویش را با دعوت به معنویات و فرا خواندن بندگان به سوى خداى بىهمتا آغاز کرد و با تکیه بر همین عنصر اساسى به درهم کوبیدن آثار شرک و گمراهى پرداخت و مردم را از بىراهه بتپرستى به سوى صراط مستقیم هدایت فرمود. اما پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله در اثر انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى، و روى کار آمدن افراد ناصالح، دوباره جامعه اسلامى بسترى براى احیاى ارزشهاى دروغین و غیر حقیقى گردید و سالهاى سال جامعه مسلمانان را در سیطره خود قرار داد. علت اصلى این عقبگرد را باید در افول معنویت در ضمیر مردم جستجو کرد. وقتى روح معنویت کمرنگ و ضعیف شود، حق؛ کتمان مىشود و آنجاست که ماجراى سقیفه به راحتى و بدون هیچ دغدغهاى شکل مىگیرد و سفرهخواران این ولیمه نامبارک آنقدر بر سر این سفره مىنشینند تا آنجا که اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله به مسلخ شهادت مىروند.البته نباید فراموش کرد که افول معنویت، خود معلول یک سرى علل و عواملى همچون: دنیاگرایى، فساد مالى و... .بود که پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله در میان بزرگان جامعه اسلامى و به تبع آن در پیروان آنها به وجود آمد.
در عصر خلفا، افراد از اموال عمومى بهطور نامشروع بهرهمند مىشدند، بهطورى که روند شکمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمدیده در اواخر حکومت خلیفه سوم به اوج خود رسید. به دنبال فتوحات، اموال فراوان و زمینهاى زیادى در اختیار حکومت و مسلمانان قرار گرفت و در پى سیاستهاى تبعیضآمیز در سهمیهبندى بیتالمال و برترى بخشیدن عرب بر عجم و خواص بر عوام و اختصاص دادن سهمهاى کلان به خویشان و نزدیکان به ویژه در شش سال دوم حکومت خلیفه سوم، خطرناکترین انحرافها رخ نمود. پارسایى و وارستگى که ثمره اسلام و ایمان بود، رنگ باخت و خودخواهى و خواهشهاى بىحد و مرز دنیایى آنان را فرا گرفت و به سوى نابودى سوقشان داد.
در میان همه ترفندهاى منافقانه بعضى از اصحاب پیامبر خداصلى الله علیه وآله در مورد قطع ارتباط بین سنّت نبوى و امت اسلام، منع حدیث و جعل حدیث بیش از سایر ترفندها ضربات سنگینى را بر پیکر اسلام فرود آورد؛ زیرا تنها راه ارتباط سرچشمه هدایت بعد از کلام وحى، سنت و احادیث نبوى بود. تنها احادیثى ضبط و نشر مىگردید که با سیاست آن روز و دستگاه حکومت مخالفتى نداشت.با گسترش فساد مالى در جامعه نبوى، عدالت اجتماعى رنگ خود را باخت و جاى آن را تبعیض، فساد و فقر گرفت و در نتیجه حکومت دینى، فلسفه وجودى خود را که برقرارى عدالت اجتماعى بود، از دست داد. چنان که حضرت علىعلیه السلام درباره علت پذیرش خلافت پس از عثمان مىگوید:
«اگر نبود عهد و مسؤولیتى که خداوند ازعلما و دانشمندان جامعه گرفته که در برابر شکمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها مىساختم و از آن صرفنظر مىکردم»(10).تاریخ نشان مىدهد که نقطه اوج زوال معنویت، در زمان یزید بود؛ زیرا وى آشکارا به مبارزه با دین خدا برخاست، قلمروى وسیع اسلام را تصرف کرد و مردم هم گوهر گرانمایه معنویت را به بهاى ناچیز فروختند و با این که امام حسینعلیه السلام را مىشناختند، و حدیث پیامبرصلى الله علیه وآله را در حق او و برادرش شنیده بودند که: «إنَّ الحَسَنَ و الحُسینَ سیّدا شبابِ أهلِ الجنَّةِ»(11):«به درستى حسن و حسینعلیهما السلام سرور جوانان اهل بهشت هستند»، ولى بازهم شمشیرهاى خود را بر ضدّ او کشیدند و به جنگ او رفتند.
منع حدیث و جعل حدیث
در میان همه ترفندهاى منافقانه بعضى از اصحاب پیامبر خداصلى الله علیه وآله در مورد قطع ارتباط بین سنّت نبوى و امت اسلام، منع حدیث و جعل حدیث بیش از سایر ترفندها ضربات سنگینى را بر پیکر اسلام فرود آورد؛ زیرا تنها راه ارتباط سرچشمه هدایت بعد از کلام وحى، سنت و احادیث نبوى بود.احادیث نبوى راهگشا و راهنماى مردم در تشخیص حق از باطل و پیروى از حق بود که این نعمت بزرگ از امت اسلامى دریغ شد. بنابراین مسلمانانى که تازه به دین اسلام گرویده بودند، در مورد دریافت پاسخهاى منطقى و مستدلّ براى سؤالات و شبهات خود از سوى خلفا دچار مشکل مىشدند که در این میان خلاء حاصل از منع حدیث بیش از پیش نمایان گشت. این بحران و معضل فرهنگى را غاصبان ولایت اینگونه علاج کردند که با سوء استفاده از اقتدار حکومت، عدهاى را تهدید کردند که هرچه را خلیفه درست تشخیص دهد، همان لازمالاجرا است.خلیفه اول و دوم دستور دادند که احادیث نبوى را نقل نکنند و هدف آنان از این ممنوعیت، کنترل و نابود کردن آثار پیامبرصلى الله علیه وآله بود.تنها احادیثى ضبط و نشر مىگردید که با سیاست آن روز و دستگاه حکومت مخالفتى نداشت. خلیفه دوم در عصر حکومت خود به منظور منع احادیث نبوى حتى به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله اجازه نداد که خارج از مدینه سفر کنند تا مبادا حدیث نقل کنند(12).بعد از مسدود کردن راه انتشار احادیث نبوى و پیشبینىهاى لازم در این زمینه، گاهگاهى افرادى همچون ابوذر از فرصت استفاده کرده و احادیث نبوى را براى تشنگان معارف اسلامى بیان مىکردند. این عملکرد، دستگاه خلافت را به وحشت انداخت، لذا به چارهاندیشى دوباره روى آوردند. سیاست نوین دستگاه حکومتى این بود که با جعل یک سلسله احادیث، گفتار رسول خداصلى الله علیه وآله را از اعتبار ساقط کرده و شخصیت آن حضرت را در حد یک انسان عادى تنزّل بدهند. تا این که بتوانند به راحتى همه احادیث نقل شده پنهانى را بىاعتبار سازند.در احادیث جعلى سعى شد که علاه بر تزلزل شخصیت پیامبرصلى الله علیه وآله احادیثى به نفع بنىامیه ساخته شود و کارگزاران و صحابه از شخص پیامبر بلند مرتبهتر جلوه کنند(13).در اثر منع و جعل حدیث زمینههاى مخدوش کردن سیماى اهل بیتعلیهم السلام فراهم شد و معاویه در نهایت نامردى از آن موقعیت بیشترین استفاده را کرد. وى براى کاستن از عظمت اهل بیتعلیهم السلام و زدودن محبّت آنها از دل مردم، دستور داد جاعلان حدیث در مدح و منقبت او، عثمان و... احادیثى بسازند تا بدین وسیله زمینه کمرنگ شدن جلوه احادیث نبوى در مورد اهل بیتعلیهم السلام ایجاد گردد.او به عمّال خود نوشت: «با کمال دقت راویانى را که طرفدار عثمان هستند و در فضائل و بزرگوارىهاى او سخن مىگویند، شناسایى کنید و آنها را گرامى بدارید، در مجامعشان شرکت کنید و آنها را احترام کنید و نام آنان را به همراه روایات و احادیثى که درباره عثمان و پدرش نقل مىکنند، براى من بفرستید»(14).گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون در باره او و عثمان به اموال فراوانى دست یافتند و در پى این امر احادیث جعلى همهجا فراگیر شد، بهطورى که ابوهریرهها، کعبالأحبارها و... میداندار این معرکه ننگین شدند.بدینگونه پایههایى که پیامبر خدا در طول مدت 23سال تلاش بىوقفه برپا نمود، در اثر منع حدیث، جعل حدیث، رواج بدعت و افول معنویت آهسته آهسته از درون پوسید و پسر پیامبرصلى الله علیه وآله -حضرت ابا عبداللّهعلیه السلام- چاره و نجات اسلام و جامعه مسلمین را در قیام و شهادت مظلومانه خود ترسیم کرد.