
اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلا.
آری برای قدم به قدم رشد و شکوفایی اسلام و انقلاب چه مادرها که داغدار نشدند و چه لاله های بهشتی که پرپر نشدند و چه دردانه ها که یتیم نشدند و امروز ما قرار است ادامه دهنده راهشان باشیم و چقدر شرمنده ایم شهدا. شرمنده ایم که بندهای دنیایی گرفتارمان کرده است و زندگی جهادی برایمان افسانه و اسطوره پیشینیان شده است. که ما را چه به این حرف ها؟ بگذار زندگیمان را بکنیم، فقط آرزوی شهادت را گاه گاهی که یادواره ها و روایتگری ها حالی به روحمان میدهند از خدا می خواهیم؛ غافل از اینکه "هزار ان سال از آغاز حیات بشر بر این کره ی خاکی می گذرد و همه ی آنان تا به امروز مرده اند٬ و ما نیز خواهیم مرد و بر مرگ ما نیز قرن ها خواهد گذشت؛ خوشا آنان که مردانه مرده اند. و تو ای عزیز ! بدان، تنها کسانی مردانه می میرند٬ که مردانه زیسته باشند.
خدای مردانه زیستن را روزی مان فرما.
چه اشکها که ریخته نشد.
آمده بودند؛ مادر شهید بهروز صبوری را می گویم. مادر شهیدی مفقود الجسد که با هر تشییع جنازه شهدای گمنام همچون کبوتری بی قرار گرد تابوت های شهدای خوش نام پرواز می کند تا شاید خبری از سفر کرده فرزند غیورشان بیابند. مادر همان شهیدی که پس از شهادت فرزند برومندش مراسم ازدواجش را گرفته بود. مادر شهیدی که به زنده بودن فرزند شهیدش ایمان دارد و ناامید نمی شود از دیدار فرزندش.
آمده بودند و امروز پیکر یکی از دو شهید گمنام را که از تابوت در آمد در آغوش گرفت و مادرانه در آغوشش گرفت و تو چه می دانی که انتظار مادر شهید چیست؟ و چه آتشی بود که در جانهای همه عاشقان شهدا افتاده بود لحظه عاشقی این مادر شهید؛ نبود کسی مگر اینکه به پهنای صورت اشک می ریخت بر دلتنگی این مادر و شاید بر غفلت خودش.
دلشان شاد بود و تشکر کردند از حضور باشکوه مردم در تشییع و تکریم شهدای گمنام که "ما مادرای شهدای گمنام خیلی خوشحال میشیم وقتی شما مردم اینقدر باشکوه تشییع می کنید شهدای گمنام رو، روحا و جسما خوشحال میشیم".
شاید اگر جلوی چشمانمان باشید رویمان کم شود
امیر سپهبد علی صیادشیرازی فرماندهی متدین،جدی،سختکوش،شجاع و با اخلاص و الگویی کمنظیر و برتر در خدمتگزاری و وفاداری به نظام و عشق به ولایت بود.
اوبه خاطر داشتن این صفات کم نظیرش جزء یکی از بهترین سربازان انقلاب بود و در جنگ تحمیلی افتخار آفرینی هایش مورد توجه همگان قرار گرفت
سرانجام شهید صیاد شیرازی در بامداد 21 فروردین 1378 به وسیله منافقین در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونیاش و در برابر دیدگان فرزندش به شهادت رسید و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا و وصال به معبود بود نائل گشت.شادی روحش صلوات
برای دریافت جزوه روی تصویر کلیک کنید
سلام من به مادر تو ای شهید، سلام من به اشک های پرغرور و ناب او، سلام بر نوازشی که بر سرت کشید و تو از آن نگاه چشم تار او به عرش پاگذاشتی. سلام من به آن نوازشی که مادرت به زخم تو کشید و تو چنانکه هدیه ای بدست خود دهی پر از غرور بودی و سرت بلند بود پیش مادرت که پیشکش کنی دو دست خالی از قلم، به سرخی و کبودی دو چشم آهوانه اش، سلام من به آن دمی که روح تو رها شد از هرآنچه خاک نامیش و جایگاه نام تو عزیز شد عزیزتر از آنکه روی خاک تو حکش کنند. سلام من سلام ما سلام هر چه شامل(یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض)...
همه تقدیم آن عطر تند یاس تو و آن گل جوان و قدکمان و نام گمنام تو باد!
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک
دوست دارم کز غمت یا فاطمه! تنها بگریم
تا سحر با یاد تو ای زهره زهرا! بگریم
دوست دارم در شب سوگ تو ای ماه مدینه!
در کنار قبر تو آیم، تک و تنها بگریم!
شهادت مظلومانه دخت نبی مکرم اسلام، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام تسلیت باد.
«ماه» این بار نه پشت ابر ، که پشت «در» قرار گرفت...
تمام عشقمان این است که «مادر» صدایش کنیم.لیاقتی نیست از سوی من ، اما کرامتی هست از سوی او و اجازه ای ، که «مادر» خطابش کنم...
اصلاً مگر نه اینکه در زیارت ایشان آمده "السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمّ الْمُؤْمِنِینَ" ؟! پس اجازه دارم بگویمش ؛ "مادر"...
میگویم مادر.اما وظیفه فرزندی را چه کنم ؟! غیرت و تعصب پسر به مادر را ؟!
مگر میشود پسری بشنود که به مادرش بی احترامی شده و بی تفاوت باشد ؟! مگر می شود ساکت نشست در مقابل ظلمی که به «مادر» شده ؟! پس چه کنم ؟!
۲۰ فروردین روز ملی فناوری هسته ای مبارک باد
ای بقیع مطهر، ای رازدار صدیقِ صدیقه اطهر
و ای همنوای مولا مهدی، آن گاه که غریبانه آن جا به زیارت می آید!
به راستی، این راز را با که باید گفت؛
که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریب تر است
"سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی"
ایام فاطمیه (سلام الله علیها) را خدمت همه عزیزان تسلیت عرض می کنم
التماس دعا
بانو! . . . حجابت ،
کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش!بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزان خوش آمدید
وبلاگ مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام -پایگاه امام خمینی(ره) سه ساله شد
سلام دوستان
دوازده فروردین ماه سالروز ایجادوبلاگ مسجدحضرت ابوالفضل علیه السلام-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کیان می باشدسه سال از ایجاد این وبلاگ می گذرد .
در این سه سال تمام کوششمان این بود که مطالب را به روز و آپدیت بزاریم و مناسبتهای مختلف را به موقع داشته باشم.
در این سه سال وبلاگ مسجد با طرح موضوعات مختلف مذهبی ،علمی ،دینی ،مراسمات مسجد و همچنین دفاع مقدس سعی کرد گامهایی هر چند کوچک در این مسیر بردارد
وبلاگ مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام) از دوستانی که در این سه ساله با نظرات خوب خود و البته انتقاداتی که همواره ما را به سمت و سویی بهتر بردند تشکر میکند
وبلاگ مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام) انشاالله سعی خواهد کرد با توکل بر خداوند متعال و نظرات خوب و سازنده شما در سال چهارم بهتر از سال قبل عمل کند
امیدواریم در راهی که پیش گرفتیم توانسته باشیم اول نظر خداوند و بعد هم نظر شما دوستان بزرگوار را جلب کرده باشم و کمی و کاستی ها را به خوبی گل رویتان ببخشید
مجددا از تمامی دوستانی که چه با حضور و نظرات شان و چه با همکاری خود این وبلاگ را یاری دادند تشکر میکند .
التماس دعا...
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد
رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت
را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی ءاله الطّیبین الطّاهرین المنتجبین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الأرضین. السّلام علی الصّدّیقة الطّاهرة فاطمة بنت رسول الله صلّی الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.
به همهی برادران و خواهران عزیزی که در این محفلِ گرم و پرشور حضور یافتهاند، سلام و تبریک عرض میکنم و خدا را از اعماق دل سپاسگزارم که فرصت عنایت کرد و مهلت داد تا یک بار دیگر و یک سال دیگر و یک نوروز دیگر، در جوار بارگاه ملکوتی حضرت ابا الحسن الرّضا (علیه ءالاف التّحیّة و السّلام) در جمع شما مردم عزیز مشهد و زوار محترمی که از اکناف کشور حضور دارند، امکان و توفیق ملاقات و دیدار پیدا کنم و با شما دربارهی مسائل جاری و مهم کشور سخن بگویم. از خداوند متعال مسئلت میکنیم که دل ما را و زبان ما را هدایت فرماید و آنچه مورد رضای او است، بر قلب و زبان ما جاری شود. این هم یک توفیق بزرگی است که در عید نوروز، در کنار شادیها و زیبائیهائی که در طبیعتِ نوروز وجود دارد، این فرصت، هر ساله برای ما دست میدهد که در چنین روزی در جمع شما مردم، به مسائل کشور و ارزیابی وضع کنونی خود و نگاه به گذشته و آیندهی خود بپردازیم؛
سلام بهار
با بهار تمام پرستوهای مهاجر به خانه باز می گردند.
با بهار تمام گل ها و تمام درختان خفته بیدار می شوند.
با بهار زندگی دوباره آغاز می شود.
پروردگارا کمک کن تا در این زیباترین فصل زندگی
تا در این روح نواز ترین فصل آغاز زندگی
روح و قلبمان، زندگی نو را آغاز کنند.
آمین ...
آمین ...
آمین ...
ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها!
پس چرا چیزی نمی گوئید!
ای یادگاران خلوت سنگرها ! راستی با آن همه یاران چه کردید؟
چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست؟!
چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟!
راهی مهیا کنید.
از سفری به سمت نور بگوئید.
از نخل های سر به زیر حرفی بزنید.
هر توسلی به شما ختم، هر کمیلی روبروی شما آغاز و هر تلاطمی لبیک گویان به شما می پیوندد.
در ادامه مطلب تصاویری از جانباز بسیجی مرحوم سید حمید تاجگردون فرمانده پایگاه مقاومت بسیج امام خمینی(ره)- مسجد حضرت ابوالفضل(ع) را ببینید.
ادامه مطلب ...آیا میدانید؟!!!!
آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی
از جان گذشتگی هزاران شهید است که فراموششان کردیم ؟
...شهدا شرمنده ایم...
آیا آدم و حوا اولین انسان ها بودند؟!
آیا آدم و حوا اولین انسانهای روی زمیناند یا قبل از آنها موجودات دیگر نیز وجود داشتند؟
پاسخ :
از نظر روایات و احادیث آدم و حوا اولین موجودات روی زمین نبودهاند. نظر تاریخ و دیرینهشناسان هم مۆید احادیث است به عنوان نمونه حدیثی از امام باقر ـ علیهالسّلام ـ در کتاب «التوحید» را ذکر میکنیم. در آنجا فرض شده که عالم به انتهای عمر خود رسید. لذا پرسیده میشود که در این صورت چه خواهد شد. امام باقر ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: که خدا عالم دیگری غیر از این عالم را میآفریند و در آن آفریدهها و مخلوقات جدیدی را خلق میکند که از نر و ماده (این عالم) نیست... تو خیال میکنی که خداوند غیر شما، بشری را نیافریده است؟ (نه اینطور نیست بلکه) خداوند هزارها هزار عالم و هزارها هزار، آدم را آفریده است و تو در آخرین آن عالم و آخرین آن آدمها هستی.»[1]
ادامه مطلب ...
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است لب تشنه اگر آب نبیند سخت است
ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان نوکر رخ ارباب نبیند سخت است
اللهم عجل لویک الفرج
سالگرد شهادت شهید مسعود یاقوتی را با ذکر صلوات گرامی میداریم.
شهید مسعود یاقوتی
نام پدر : کاظم
تاریخ تولد: 1344
تاریخ شهادت : ۰۹/12/۶۴
محل شهادت : فاو عراق
این تربت پاک شهیدان است
که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دارالشفای دلسوختگان خواهد بود.
این پیام امام را من و شاید خیلی از خانواده شهدا بهش رسیده باشند یک مطلب از شهید شهرام صفایی می نویسم شاید مرتبط با این مطلب باشد . چند وقت پیشا که با ریاست بنیاد شهید و معاون فرهنگی بنیاد شهید و تعدادی از بچه های مسجد به خانه شهید شهرام صفایی رفتیم پدر شهید شهرام صفایی در اثر بیماری که داشت که خیلی اذیت بود. با مادر شهید شهرام صفایی که صحبت کردیم .
در ادامه مطلب تصاویر بازدید از خانواده شهید شهرام صفایی را تماشا بفرمائید
ادامه مطلب ...وصیت نامه شهیدشهرام صفایی
ای نفس آرمیده بازگردد بسوی پروردگارت ، که تو خشنود و اوراضی از توست و در صف بندگان خاص من در آری و با خشنودی در بهشت من داخل شو .
حسین (ع) بخدا دیدن تو لیاقت میخواهد ، حسین(ع) تو گلی بودی که آنچنان در خاک و خون غلطیدی که تو را خواهرت هم نشناخت پس ما چطور تو را بشناسیم . حسین(ع) نمیدانم چرا وقتی نام تو می آید همه گریه می کنند ولی من اینقدر گناهکار هستم که هنوز تو را نشاختم، پس چطور پیش تو بیایم ، حسین(ع) جان بار دیگر خود را آماده پرواز کرده ام . اما از تو خواهش می کنم این بار مرا بپذیر و درِ خانه ات را به روی من باز کن . میدانم ، که بندگان خدا را دوست داری و مابندة گناهکار خدا هستم
ادامه مطلب ...شهید حسین گودرزی
حسین از کسانی بود که بلافاصله پس از زمان اعلام تشکیل ارتش بیست میلیونی توسط حضرت امام (ره) خود را به مسجد رساند و بسیجی شد .
زندگی سخت و پرمشقتی داشت و مادر عزیزش از همان ابتدا او را تقدیم اسلام و انقلاب کرده بود .
با علاقه و عشق به خدمت در جنگ خود را به جهاد سازندگی وسنگرسازان بی سنگر ملحق نمود و برای رزمندگان اسلام در زیر آتش های سنگین متجاوزان سنگر و خاکریز ایجاد میکرد .
بین عزیزان جهادگر به سنگر ساز شجاع و بی واهمه شهرت یافت . با تعصب خاصی کارش را انجام می داد و بدون وقفه زحمت می کشید .
آنقدر مظلومانه رفت که هیچکس از نحوه شهادتش مطلع نشد و فقط لودر نیم سوخته اش را یافتند در حالیکه هیچ اثری از پیکر مطهرش نبود . چون در خط مقدم بین دو خاکریز خودی و دشمن قرار گرفته بود و کسی متوجه هدف قرارگرفتن لودرش نشد .
مطلب ارسالی از برادر غلامرضا نجفی
ادامه مطلب ...قرار مادر و پسر، کنار عمارتی در بهشت/ چند روایت از خلبان شیرودی؛ شهیدی که رهبر انقلاب به او اقتدا کرد
هوای دی ماه تنکابن سرد است، درست مثل اسفند. اما اسپندهایی که به مبارکی قدمهای علیاکبر دود میشدند به یهم خودشان تلاش داشتند سرمای اولین ماه از زمستان 1334 شیرود محله را کنار بزنند. مادر علیاکبر حتما خوشحال بوده است که پسرش صحیح و سالم بدنیا آمده است.
حالا بعد از گذشت سی و یک سال از جدایی این مادر و پسر، وقت آن است که علیاکبر اسپند دود کند به استقبال مادر بیاید. مادرس که بعد از سی و یک سال دارد دوباره به پسر شهیدش، به علیاکبر شیرودی میرسد. حتما شهید شیرودی کنار یکی از همان عمارتهایی که شهید کشوری برای او کنار گذاشته بود، چشم به راه مادر است
ادامه مطلب ...سالگرد شهادت پاسداران رشید اسلام شهیدان شهرام صفایی و حسین گودرزی را با ذکر صلوات گرامی میداریم
شهید شهرام صفایی شهید حسین گودرزی
نام پدر : نصرالله نام پدر: ماشالله
سن شهادت :۱۷ سالگی تاریخ تولد:۱۳۴۶
تاریخ شهادت:۸/۱۲/۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۸/۱۲/۱۳۶۴
محل شهادت : کربلای ۵ شلمچه محل شهادت: منطقه خیبر
در همان شب یکی از کارکنان در خواب میبیند که فردی به او می گوید:من یکی از شهدای گمنامی
هستم که امشب اورده اند.سالهاست که خانواده ام خبری از من ندارند.شما زحمت بکش و برو مدارک مرا که شامل پلاک و کارت و چشم مصنوعی من است ودر داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم
می باشد بردار و بگو مشخصات مرا ثبت کنند.
بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند کسی باور نمی کند.
اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او پیکر های شهدا بازرسی می شوند و در کنار یکی از اجساد کیسه ای پیدا می گردد که چیز هایی که شهید می گفت درون ان بود.
بعد از شناسایی جسد معلوم شد که ایشان در سال ۶۵ مفقود الاثر شده بوده ودر سال ۶۱ هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود...
پنج شنبه شب اولین یادواره شهید مفقود الاثر حبیب الله صیفی در مسجد حجازی شهر اهواز با حضور خانواده دوستان و همرزمان شهید برگزار شد.در این مراسم حجت الاسلام سعدی ایراد سخنرانی کردند و دو تن از دوستان شهید به ذکر خاطراتی از این شهید بزرگوار پرداختند. و در پایان جلسه ، مراسم پرفیض قرائت دعای کمیل برگزار شد.
لینک فایل صوتی و تصویری مراسم
آیت الله خوشوقت ساعت 7 صبح روز چهارشنبه دوم اسفند، پس از گذشت 17 روز بستری در بیمارستان سعودی به ملکوت اعلی پیوست.
![]() بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت از فداکارترین قوم خدا باید گفت عشق در دایره ی بسته ی آتش بس نیست از دل سوخته ی اهل صفا باید گفت افق شرعی احساس من و ساعت هشت آری از روشنی وقت دعا باید گفت دیگری هر چه دلش خواست بگوید شاعر شعری از حنجره ی سرخ شما باید گفت شعری از حنجره ی سرخ ورم کرده اتان که نیاموخته الفاظ ادا باید گفت می شود شعر سرود و سخن عشق نگفت؟ |
داستان دو برادر مهربان
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :
(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت :(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است . تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند
الهام در پرواز
در رابطه با بحث اخوی، من راستشو بخوایین از زمان شروع جنگ تا زمانی که ایشون شهید شدند همه اش در اکثر عملیات ها و پدافندی ها با هم بودیم، یعنی یک چیزی حدود سال 64 بود که ما 4، 5 سال در تمامی عملیات ها، به غیر از عملیات بدر و طریق القدس که با هم نبودیم تمامی عملیاتها، پدافندی، دژ، شرهانی و... همه این ها با هم بودیم و من ایشون رو خوب می شناختم، خصوصیاتش رو می دونستم، ولی در عملیات والفجر8 ایشون یک حالت دیگه ای داشت، در همون روستای خزر که بودیم تازه دخترش متولد شده بود، خدا یک دختر بهش داده بود، (البته من مجرد بودم)، بعد از اون شبی که می خواستیم حرکت کنیم، بریم سمت اون ساختمانها و اونجا مستقر بشیم و مشخص هم بود که یک یا دو روز دیگه شاید عملیات بشه دیدم یک غوغایی تو دلشه، گفت من می خوام بروم اهواز و یک سری بزنم،
مطلب ارسالی از برادرشهید حاج محمد رضا آقایی