ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
در همان شب یکی از کارکنان در خواب میبیند که فردی به او می گوید:من یکی از شهدای گمنامی
هستم که امشب اورده اند.سالهاست که خانواده ام خبری از من ندارند.شما زحمت بکش و برو مدارک مرا که شامل پلاک و کارت و چشم مصنوعی من است ودر داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم
می باشد بردار و بگو مشخصات مرا ثبت کنند.
بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند کسی باور نمی کند.
اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او پیکر های شهدا بازرسی می شوند و در کنار یکی از اجساد کیسه ای پیدا می گردد که چیز هایی که شهید می گفت درون ان بود.
بعد از شناسایی جسد معلوم شد که ایشان در سال ۶۵ مفقود الاثر شده بوده ودر سال ۶۱ هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود...