ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اگرچه بلبل گلزار عشق پر بسته است
بهرویش از همه سوی ره گذر بسته است
به قطره قطره خون جگر خورم سوگند
که جز بهروی توام دیدگان تر بسته است
شود ز لاله خونین تربتم معلوم
که داغ عشق تو بر گوشه جگر بسته است
اسیر پنجه شیطان نفس خود گردد
هر آنکه سیم دل او به سیم و زر بسته است
«به یازده خم می گر چه دست ما نرسید»
بده پیاله که یک خُم هنوز سربسته است
تو ای خمار قدحنوش باده ازلی
بکوب خانه ساقی، مگو که در بسته است
غلام درگه سلطان دین بود «عنقا»
از آن به خدمت مردان حق کمر بسته است **************************
من که از هجران تو همواره سوزانم چو شمع
تا به کی از دوریات خود را بسوزانم چو شمع؟
بس که میسوزم سراپا از فراق روی تو
همچنان هر لحظهای در حال نقصانم چو شمع
میگدازد دوری از دیدار تو جان مرا
گرچه در پیش حضورت هم گدازانم چو شمع
ای گل نرگس از آن آغاز غیبت تاکنون
خوب میدانی که من در شعله پیچانم چو شمع
زآن زمان کز دیدنت محروم شد چشمان من
سوز و سازت را به عمری گشته مهمانم چو شمع
هم بیا چشمانتظاران جهان را چاره باش
هم بیا بنما منور بام و ایوانم چو شمع
بی تو ای روح بهاران، ای امید آخرین
شعله باشد شاهد اشک فراوانم چو شمع
گر ببینم «سائل» آن رخسار چون خورشید را
همچو اشک از دیده ریزم جان به دامانم چو شمع
حسن واشقانیفراهانی