ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
نام شهید مسعود تقوی زاده وقتی مطرح میشود هیچکس خاطره خاصی از او ندارد !
او مظلومترین شهید مسجد است . یادم نیست چطور به جبهه اعزام شد . آنقدر
آرام و با طمانینه بود که تا چیزی ازش سئوال نمیکردی حرفی نمی زد .
بیشتر در حال فکر کردن بود . اصلا وقتی خبر شهادتش در عملیات بدر را شنیدیم شوکه شدیم انتظار نداشتیم او جبهه باشد !
خیلی بی خبر رفت . نمیدانستیم جبهه است . بی آلایش و بی سر و صدا رفت و مظلومانه بخاک سپرده شد .
آن ایام شهدا را به مساجد خودشان برای وداع آخر می آوردند و با مراسم
باشکوهی به منزل شهید می بردند و بعد هم تشییع جنازه و بخاک سپاری صورت می
گرفت .
جنازه مطهر شهید را به مسجد ابالفضل (ع) آوردند و بردند . گریه ها
کردیم و اشکها ریختیم باورم نمی شد مسعود به این سادگی و بی خبری اعزام به
جبهه بشود و جنازه اش را بیاورند !
همه رفتند و هیاهوی عزا و گریه ها خاموش شد اما گوشه مسجد چه کسی
میتوانست فرشید را آرام کند . زار میزد . ضجه هاش دلمان رو آزار میداد .
گفتم فرشید : جنازه مسعود را بردند و همه رفتند چرا بس نمی کنی ؟ چرا اینقدر بی تابی ؟
با گریه بیشتر گفت : فقط معصومیت و مظلومیتش دارد مرا می کشد ! مگر مسعود چه گناهی کرده بود که او را کشتند ؟
تو که رفتی نگفتی چون کنم من
در این عالم نگاه بر کی کنم من
راستی جوانهای این مملکت چه گناهی کرده بودند ؟ جز یاری دین اسلام و غیرت و عشق به وطن و اجرای فرمان پیر و مرادشان خمینی کبیر ...
بای ذنب قتلت ؟؟؟
دستنوشته کربلایی غلامرضا نجفی