یادشان بخیر
شهید اسفندیارکیانپور خیلی باصفا بود و همیشه هم با من شوخی می کرد شاید به خاطر اینکه از همه بچه های اون زمون سنم کمتربود. محرم که میشد یه اسفندیار بود و یه انبار و کارهای سیم کشی و سیستم صوتی مسجد . خیلی از وسایل حتی خود انباری مسجد هنوز بوی اسفندیار رومیده شبی که خبرشهادت اسفندیار و چند تا از بچه ها رو آوردن آقای داودی و حاج عیدی وسط مسجد گریه کنان بودند یادمه شهرام آروم آروم نشست و بیصدا گریه میکرد. عجب روزگاری بود .یادشان بخیر
خاطره ارسالی از برادر مهدی محرابی