مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

حضرت عباس(علیه السلام) مدیون کسی نمی ماند.


حضرت عباس(علیه السلام) مدیون کسی نمی ماند.عکس, تصویر, کارت پستال و والپیپر ولادت امام حسین(ع),امام سجاد(ع),حضرت ابوالفضل(ع)

هدیه حضرت عباس و شیعه شدن مرد سنی

آیةالله حاج سید محمد علی آل سید غفور از اساتید مبرز حوزه در جلسه ی تدریس خود فرمودند: جد ما مرحوم سید عبدالغفور نقل کرد:....

زنی از اهل «طویریج» (در سه فرسخی کربلا) گوساله ای را نذر حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام کرده بود. چون حاجتش برآورده گشت برای ادای نذر حرکت نمود. ولی در میانه ی راه یکی از مأمورین امنیتی که سنی بود جلوی زن را گرفت و گفت: «با این گوساله به کجا می روی؟» زن گفت: «این گوساله نذر حضرت عباس علیه السلام است و من برای ادای نذر به کربلا می روم». مرد سنی فریاد زد: «دست از این مسخره بازیها و خرافات بردارید» و راه را بر زن بیچاره می بندد و گوساله را از او می گیرد. اصرارهای زن تأثیری نمی کند و به ناچار خود به تنهایی و بدون گوساله به کربلا و حرم حضرت باب الحوائج عباس علیه السلام مشرف می شود و می گوید: «آقا جان! من به نذر خود وفا کردم، ولی آن مرد سنی مانع شد. شما بر مرد سنی غضب کنید و او را ادب نمایید».

شبانگاه همان روز، زن در خواب می بیند که خدمت حضرت عباس علیه السلام رسیده است. حضرت علیه السلام می فرمایند: «نذر تو به ما رسید و ما قبول کردیم»!

زن می گوید: «خدا را شکر، اما من تقاضامندم که گوساله را از مرد سنی بازپس بگیرید و بر او غضب فرمائید».

حضرت علیه السلام می فرمایند: «من آن حیوان را به مرد سنی بخشیدم و ما خاندانی هستیم که هرگاه چیزی به کسی دادیم بازپس نمی گیریم»!

زن می گوید: «اما مرد سنی دل مرا شکست و مرا آزرده ساخت» و تقاضای خود را تکرار نمود. حضرت علیه السلام فرمودند: «آن مرد سنی حقی بر گردن من داشت که باید أدا می کردم»! زن می پرسد: آن مرد سنی چه حقی بر شما دارد؟! حضرت عباس علیه السلام می فرمایند: «این مرد سنی در روز بسیار گرم در راهی می رفت. شدت گرمی هوا به قدری بود که مرد مشرف به هلاکت گشت. پس چون به کنار نهر آب رسید با اینکه بسیار تشنه بود، اما لحظه ای درنگ کرد و به یاد تشنگی برادر مظلومم حسین علیه السلام افتاد و اشک ریخت و بر قاتلان آن حضرت نفرین و لعنت نمود. من به پاس این عمل خیر، گوساله را به او بخشیدم»!
چون زن به سوی منزل خود برگشت به طور اتفاقی مجددا با مرد سنی مواجه گشت و جریان خوابش را بای او بیان نمود.

مرد سنی در حالی که اشک می ریخت گفت:

«به خدای بزرگ قسم که تمام آنچه گفتی عین واقعیت است و من آن را تاکنون برای احدی بازگو نکرده ام. اینک بیا و گوساله را پس بگیر»! زن نپذیرفت و گفت: «این هدیه ی حضرت عباس علیه السلام است به تو، و من حق ندارم آن را از تو پس بگیرم». مرد سنی که دلش به نور حقیقت روشن شده بود، توبه کرد و فورا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و در کنار قبر مطهر آن بزرگوار به آئین حقه ی تشیع مشرف گشت و عده ای از بستگان او نیز به واسطه ی این کرامت شیعه شدند [1] .

[1] چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام، ربانی خلخالی، ج اول، ص 513 و کرامات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، حسینی، ص 94.

نظرات 1 + ارسال نظر
یاس کبود سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:08 http://banuyemehrabani.blogfa.com

هر گل خوشبو که گل یاس نیست
هر چه تلالو کند الماس نیست
ماه زیاد است و برادر بسی
هیچ یکی حضرت "عباس" نیست
میلاد سه نور مقدس بر شما خجسته باد[گل]
مطالب وبلاگ تان بسیار زیبا و مفید است،مخصوصا این کرامت که خیلی زیبا بیانگر کرامت فوق العاده آقا حضرت ابوالفظل العباس (سلام الله علیه) بود.
انشاء الله در ظل عنایات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موفق و مؤید باشید
یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد