مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

غریب طوس به روایت سنایی تا قیصر امین پور

 دین را حرمیست در خراسان

در سالروز رحلت حضرت امام رضا (ع) نگاهی می کنیم به گلچینی از اشعار در مدح امام رضا (ع) در شعر فارسی. شعرهایی از سنایی غزنوی، خاقانی، جامی و وحشی بافقی از شاعران ادب کلاسیک و همچنین اشعاری از دوران مشروطه و البته معاصر برای مخاطبان گزین شده است که ذیلاً از نظرتان می گذرد.

سنایی غزنوی

 دین را حرمیست در خراسان / دشوار تورا به محشر آسان

از معجزه های شرع احمد / از حجت های دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت/پیوسته درش مشیر غفران

***

بی نام رضا همیشه بی نام / بی شأن رضا همیشه بی شأن

خاقانی

 چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند /عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند

نیست بستان خراسان را چون من مرغی/مرغم آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

روضه ی پاک رضا دیدن اگر طغیان است/شاید آر بر ره طغیان شدنم نگذارند

***

به خراسان شومان شاءالله/ن ره آسان شومان شاءالله

نه نه تا حکم زسلطان چه رسد/تا به فرمان شومان شاءالله

گردهدرخصه کنم نیت طوس/شبه رضوان شومان شاءالله

گردآن روضه چون پروانه ی شمع/مست جولان شومان شاءالله  ادامه مطلب ...

روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلام

امروز، جمعه 5 شهریور ماه مصادف با 23 ذی القعده روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلام
 اللهم صل علی علی بن موسی الرضا علیه السلام

من وشما

طلوع ، شروعی دوباره در آغاز صبح است. 

سالیان سال است می آیم و میروم،در انتظار صبحدم ام.. 

پنچره فولاد..سقا خانه...اسماعیل طلا..و.. 

همه و همه وام دار درد و دل های من اند. 

درست است که: بر در و دیوار حریمت   جایی ننوشته است گنهکار نیاید.. 

اما من..گذرانده ام از سر خود واژه ی حیا را.. 

هر بار که امدم و اذنی گرفتم..باورم شد که بیگناهم. 

تازه آخرش هم میگفتند:مثل روز اول خلقتت شده ای.. 

میبینی روزگار را.. 

داستان من و شما را..


ای کاش کبوتر بودم


دستت را می گذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع می کند

به جوانه زدن...

سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود...

بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رئوف

و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد...

زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟

دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا...


در دنیای تو ساعت چند است؟

در دنیای تو ساعت چند است؟در دنیای تو ساعت چند است؟

اینجا تنها مکانی است در این شهر که آدم ها هم حواسشان به گذر زمان است و هم زمان از دستشان می رود. اینجا ساعت ها دقیق هر 15 دقیقه به صدا در می آیند، اما خیال کسی را ناآرام نمی کنند. اینجا زمان می گذرد، اما از روزهای عمر کم نمی شود.

مرد جوانی به گوشه ایوان تکیه داده است. به ساعت نگاه می کند، دل رفتن ندارد، دست دست می-کند. قطارش بعد از نماز صبح رسیده، حالا فرصت تمام شده است. یک ساعت دیگر، قطاری او را به خانه می برد. کیلومترها آمده تا حرفی را بگوید و برود.
باز به ساعت نگاه می اندازد.
خادمی ساعت صحن را تنظیم می کند. آرزو می کند ای کاش زمان به عقب باز می گشت یا اصلا می ایستاد. خادم که کارش تمام می شود، نگاهش دوباره بر روی عقربه ها می نشیند. ساعت پیش می رود. با خود می گوید: «کار این ساعت به حساب است. اگر چه ثانیه شمار ندارد، اما ثانیه ها را هم می شمارد...»
گنبد طلا و پنجره فولاد و تمام قامت بارگاه را از نظر می گذراند تا برای آخرین بار خداحافظی کند. چشمانش را می بندد تا سخن بگوید. سخن می گوید: «         ... »
بغضش می شکند و آهسته می نشیند. دلِ کندن ندارد. به گنبد خیره شده و اشک از چشمانش سرازیر است. صدای اذان را از گلدسته ها می شنود و صدای قطاری که از شهر دور می شود.
قطار بر خلاف مسیر عقربه های ساعت می چرخد و دور می شود. حالا او به روزهای قبل بازگشته است...

مراسم زیارت عاشورا وآمادگی جهت زیارت بهشت رضوان

مراسم زیارت عاشورا وآمادگی جهت زیارت بهشت رضوان

شنبه مورخ 94/06/07منزل برادر عظیمی

یکشنبه مورخ 94/06/08منزل برادر باوی

دوشنبه مورخ 94/06/09 منزل برادر حسین عبیداوی

سه شنبه  94/06/10 منزل برادر حاج هاشم نیسی

سخنران :حجت الاسلام والمسلمین تیرداد  
مداحان :برادر حاج رسول وحجت الاسلام نیسی

مــرحبـا دل !!

خـوش بحـال دل مـن 
مثـل تـو دارد آقـا ...


نائب الزیاره دوستان در حرم آقای علی بن موسی الرضا (ع) هستم.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

 
روزی اگر بناست فدای کسی شوم

سوگند می خورم که فدای تو می شوم

ناراحتم خدای نکرده ولم کنی

من تازه دارم از فقرای تو می شوم

شبهای قبر منتظرم ایها الرئوف
بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم

کاش باز هم در شلوغی حرم گم می شدم ...

0 نظر

زیارت امام رضا آن روزها من دخترکی بودم که بخاطر همبازی شدن با کبوتران صحن و سرایت، و آب خوردن از سقاخانه ی ‏حرمت با آن کاسه‏ های طلایی و قشنگ‏، تو را دوست می ‏داشتم.

آنچه از تو در خیال کودکانه ‏ام تصویر بسته بود، نوازش پرهای رنگارنگ گردگیر خادمانت بود بر روی صورتم، و عطر بهشتی گلابی که موقع زیارت، لباس هایم را خوشبو می‏ کرد.

بر روی شانه‏ های پدرم سوار می‏شدم تا از میان سیل جمعیتی که دور ضریح زیبایت می ‏چرخیدند، دست های کوچکم را به شبکه‏ های ضریحت برسانم و آن را ببوسم. بعد که پدرم یک گوشه ‏می‏ نشست و با چشمانی خیس و صدایی بغض کرده، زیارتنامه می‏ خواند، من لی‏ لی‏ کنان روی سنگ‏ های صحن گوهرشاد بازی می ‏کردم.

یادم نمی رود آن موقعی را که هنگام بازگشت از زیارت، وقتی پدرم کفش‏ هایمان را از کفشداری حرم می ‏گرفت، دستم از دست او رها شد و سیل جمعیت، من را با خود برد. هر چقدر چشم به اطرافم چرخاندم، پدرم را ندیدم.

با پای برهنه شروع به دویدن در حیاط حرم کردم، با چنان دلهره و شتابی که کبوترهای صحن که مشغول دانه خوردن بودند، ترسیدند و یک دفعه پریدند به هوا. هر چه پدرم را صدا زدم، جوابی نشنیدم. کم کم فریادم رنگ بغض و گریه به خود گرفت. وقتی فهمیدم گم شده ام، ترس وجودم را گرفت. به خودم گفتم:  

ادامه مطلب ...

مقصد اصلی شان پنجره فولاد تو بود

ولادت امام رضا علیه السلام

تا ملائک همه پر را حرکت می دادند
دور تو، قرص قمر را حرکت می دادند

به طواف تو زمین بار دگر می چرخد
چون که خدام تو در را، حرکت می دادند

پرچم و گنبد و گلدسته برای زوّار
به خوش آمد، همه سر را حرکت می دادند

صبح خدّام تو بودند که با جاروشان
از کف صحن، سحر را حرکت می دادند

مقصد اصلی شان پنجره فولاد تو بود
کودکانی که پدر را حرکت می دادند

نوبت عصر شفایت به سرِ شانه ی صحن
دستها، چند نفر را حرکت می دادند