مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

حرف هایی هست که باید به ما می گفتند اما نگفتند.

حرف هایی هست که باید به ما می گفتند اما نگفتند ......  

شاید کسانی گفتند و ما نشنیدیم ....  

شهید

یکی از اشتباهات سهوی دست اندرکاران فرهنگ ایثار و شهادت، پیچیده سازی شخصیت معنوی شهدا و دست نیافتنی جلوه دادن سبک زندگی آن بزرگواران است؛ تا جایی که دریافت مخاطب نوجوان و جوان امروز از رزمنده و جبهه و آزاده و شهید، دریافتی ناقص و بسیار دور از زندگی روزمره و اشتغالات دنیایی است. غافل از اینکه ستاره هایی که با آنها راه دست یافتنی شده، همچون ما و دیگران در میان اقوام، دوستان و اهالی محله خود زندگی زمینی داشته اند.
تفاوت آنها با ما رعایت حدود الهی و حاضر و ناظر دیدن خدا در هر لحظه و ساعت و مکان بوده و هست.  چه زیبا حق تعالی در آیه 6 سوره تحریم فرموده:«یَا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنوا قوا أَنفسَکمْ وَأَهْلِیکمْ نَارًا وَقودهَا النَّاس وَالْحِجَارَة ...» اى مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشى که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ کنید.

عروسی یکی از اقوام نزدیکمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم که یک مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا که احتمال گناه هست نریم».

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست.  

رهبر فرزانه انقلاب نیز تاکید فراوانی بر مطالعه و تدبر در وصیتهای شهدا دارند. «نغمه های سرخ» عنوان مجموعه کتاب هفت جلدی است که به روایت زندگانی شهدای بسیجی دانشگاه امام صادق(ع) میپردازد.

 این مجموعه چندی پیش به رؤیت مقام معظم رهبری رسیده و معظم له بر حاشیه آن تقریظ فرموده اند: «در میان این زبدگان که همه محبوبان خدایند، شخصیت دو نفر را جذاب یافتم: مصطفی عبدالشاه و علی شریعتمداری. وصیتنامه و نوشته های مهدی امینی غوغاست. وصیتنامه و نوشته های شهید باغانی پرشور و در عین حال عمیق است. رحمت خدا بر آن عالیقدر».

در این مطلب  به نمونه هایی از سیره شهدا در حفظ خود و خانواده شان اشاره شده است که آن را در زیر می خوانید.

وصیتنامه شفاهی

گفت: «اگه روزی من نباشم تو باز همین چادر و حجاب رو داری؟» با تعجب نگاهی به او کردم و گفتم: «من به چادر افتخار میکنم. معلومه که همیشه با چادر می مونم. مگه از اول نداشتم؟» گفت: «دلم می خواد به یقین برسم. دلم می خواد خاطرم رو جمع کنی». گفتم: «مطمئن باش من همونجوری زندگی میکنم که تو بخوای». حرفهایش به وصیت شبیه بود. بار آخری بود که از لاسجرد میرفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یک وصیتنامه شفاهی تنها گذاشت.
راوی: همسر شهید اسماعیل معینیان

نمیریم عروسی

عروسی یکی از اقوام نزدیکمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم که یک مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا که احتمال گناه هست نریم».
راوی: همسر شهید یوسف مداح

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست

نمیشه بچه تربیت کرد

تهران زندگی میکردیم و فقط زهرا و علی اصغر را داشتیم. یک روز عصر آمد خانه. مثل همیشه نبود. کتش را گرفتم تا آویزان کنم. رفت دست و صورتش را شست و آمد. همانطور که سینی چای را به طرفش میگرفتم، گفتم: «حالت خوب نیست؟ قیافه ات که اینو میگه!» بی مقدمه گفت: «بار و بندیلتو جمع کنیم بریم سرخه». گفتم: «واسه چی؟» گفت: «هر روز زنهای بدحجاب و مردای بیغیرت بیشتر میشن! مگه میشه توی این بی بندوباری بچه تربیت کرد!» یک هفته بعد بار و بندیلمان را جمع کردیم و رفتیم سرخه.
راوی: همسر شهید ابراهیم چتری

آقا داماد؛ امام جماعت

شب عروسی در آن گیرودار پذیرایی از مهمانها به من گفت: «بیا نماز جماعت...» گفتم: «الان درست نیست. آخه مردم چی میگن!» گفت: «چی میخوان بگن؟» گفتم: «میخندن به ما». گفت: «به این چیزا اصلا اهمیت نده». اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست برای نماز جماعت آماده شوند. همه هاج و واج به هم نگاه میکردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟! عجیب بود. اصلا سابقه نداشت. کمکم همه آماده نماز شدند...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد