مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

اگر شهید نباشد؛

 

اگر شهید نباشد؛
خورشید طلوع نمی‌کند و زمستان سپری نمی‌شود.
اگر شهید نباشد؛
چشمه‌های اشک می‌خشکد،
قلب‌ها سنگ می‌شود و دیگر نمی‌شکند،
و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می‌گیرد،
و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم می‌شود.
اگر شهید نباشد؛
یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش می‌گردد و شیطان، جاودانه کره‌ی زمین را تسخیر می‌کند.
پس باز خدای درب شهادت را باز نگهدار ... 

 شهید سید مرتضی آوینی

نظرات 2 + ارسال نظر
یا اباصالح ادرکنی یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 07:06 http://yaabasaleh-mola.blogsky.com/

کوتاه بخوانیم.....

برای جلوگیری از گناه: عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نکنیم .

برای نشاط نماز ، کافیست :خدا را ببینیم.... توجه ! مراقب است.... تا بتوانیم در پایان سرمان را بالا بگیریم و بگوییم خدایا می پسندی؟ و لبخند رضایت خدایمان را با جان و دل احساس کنیم.....

آقا صاحب الزمان را ببینیم : بدانیم آقا صاحب الزمان یک قدم با ما فاصله دارد؛ تنها یک نفس.... آقا درست پشت گناهان ما هستند... غبار گناهانمان را پاک کنیم آقا را می بینیم.

در دعای ندبه همه جا به دنبالتان بودم آقا جان! مکه.. مدینه.. کربلا.. سامرا و..... و.... در میان اشک سَرَم را که بالا گرفتم دیدم آقا چه مهربانانه نگاهم میکنند..... آقا نگاهم میکردند و گرمی نگاهش را حس میکردم که نوازش میداد قلبم را...

آقا جان ! جان ناقابلم به فدایتان ..... نگاهتان را از خادم حقیرتان بر ندارید ..... که بدون گرمی نگاهتان در سرمای زمستانم یخ میزند قلبم......

اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها

سلام بزرگوار خدا قوت. بااحترام در وب ابا صالح ادرکنی لینک شدید . موفق باشید. التماس دعای فرج یاعلی
http://yaabasaleh-mola.blogsky.com/

سلام ممنونم از لطف شما...
التماس دعا...
لینک مسجد را در وبلاگتان مشخص نبود . با تشکر از لطف شما...

آب جیره بندی شده بود آن هم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود ، مگر میشد خورد ؟
به من آب نرسید ، لیوان را به من داد و گفت : “من زیاد تشنم نیست ، نصفش رو خوردم بقیه ش رو تو بخور ، گرفتم و خوردم”
فرداش بچه ها گفتن که جیره هرکس نصف لیوان آب بود !
.
.
رفته بودیم شبی سمت حرم یادت هست‌ ؟
خواستم مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟
توی این عکس به جا مانده عصا دستم نیست‌
پیش از آن حادثه پای دگرم یادت هست‌ ؟
رنگ و رو رفته ترین تاقچه خانه مان‌
مهر و تسبیح و کتاب پدرم یادت هست‌ ؟
خانه کوچکمان کاهگلی بود ، جنون‌
در همان خانه شبی زد به سرم یادت هست‌ ؟
قصد کردم که بگیرم نفس دشمن را
و جگرگاه ستم را بدرم یادت هست‌ ؟
خواهر کوچک من تند قدم بر میداشت‌
گریه می کرد که او را ببرم یادت هست‌ ؟
گریه می کرد در آن لحظه عروسک میخواست‌
قول دادم که برایش بخرم ، یادت هست‌ ؟
راستی شاعر همسنگرمان اسمش بود
اسم او رفته چه حیف از نظرم یادت هست‌ ؟
شعرهایش همه از جنس کبوتر ، باران‌
دیرگاهی است از او بی خبرم یادت هست‌ ؟
آن شب شوم ، شب مرده ، شب دردانگیز
آن شب شوم که خون شد جگرم یادت هست‌ ؟
توی اروند در آن نیمه شب با قایق‌
چارده ساله علی ،‌ همسفرم یادت هست‌ ؟
ناله ای کرد و به یک باره به اروند افتاد
بعد از آن واقعه خم شد کمرم یادت هست‌ ؟
سرخ شد چهره اروند و تلاطم می کرد
جستجوهای غم انگیز ترم یادت هست‌ ؟
مادرش تا کمر کوچه به دنبالم بود
بسته ای داد برایش ببرم یادت هست‌ ؟
بعد یک ماه همان کوچه ، همان مادر بود
ضجه های پسرم ، هی پسرم یادت هست‌ ؟
چارده سال از آن حادثه ها می گذرد
چارده سال چه آمد به سرم یادت هست‌ ؟
توی این صفحه به این عکس کمی دقت کن‌
توی صف از همه دنبالترم یادت هست‌ ؟
لحظ ‌ای بود که از دسته جدا افتادم‌
لحظه ای بعد که بی بال و پرم یادت هست‌ ؟
اتفاقی که مرا خانه نشین کرد افتاد
و نشد مثل کبوتر بپرم یادت هست‌ ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد