مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

خاطره ای از اسرا در شبهای قدر سال 1364

برای سلامتی همه جانبازان و آزادگان عزیز در این شبهای عزیز دعا کنید . التماس دعا
در حین برگزاری مراسم احیا بودیم که عراقی‌ها آمدند پنج نفرمان را بردند و بعد از یک ساعت آنها را آوردند پشت درب و هر کدام را چند سیلی زدند و داخل آسایشگاه انداختند.پرسیدیم چکارتان کردند لبخند زدند... 
حسین امینی یکی از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است که اسفندماه سال 1362 به اسارت دشمن درآمده بود. او در خاطره‌ای‌ از شب قدر 19 رمضان سال 1364 روایت می‌کند: شب 19 نوزدهم ماه رمضان سال 64 بود. دعا خواندن کلاً ممنوع بود. سرگرد اردوگاه اخطار کرده بود کسی دعا نخواند. ولی آن شب بچه‌ها احیا گرفته بودند و دعای جوشن کبیر را زمزمه می‌کردند.
ساعت 12 شب بود که یکباره متوجه شدیم سرگرد همراه عده زیادی سرباز عراقی رسیدند پشت پنجره‌ها. درب را باز کردند وارد آسایشگاه شدند. همه سربازان داخل آسایشگاه پخش شدند تا این که سرگرد پنج نفر را از بین همه افراد دعاخوان جدا کرد که برای شکنجه ببرد. بالاخره آن شب پنج نفر را بردند و بقیه را تهدید کردند که دعا نخوانند و بخوابند. حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت پنج نفر را آوردند پشت درب و هر کدام را چند سیلی زدند و داخل آسایشگاه انداختند. پرسیدیم چکارتان کردند؟ لبخند زدند و گفتند: هیچ‌کاری نکردند. عجیب بود هر کس که کتک یا شکنجه می‌شد گریه نمی‌کرد که روحیه دیگران را ضعیف کند. بالاخره با یکی از آنها که صحبت کردم گفت: پاهای ما را با کابل بستند و برعکس به پنکه سقف آویزان کردند یک سرباز ما را می‌چرخاند و بقیه با کابل کتک می‌زدند.
او باز هم می‌خندید در حالی که آثار کابل روی پاهای آنها مانده بود و توصیه می‌کرد که به بچه‌ها نگویم که آنها را شکنجه کردند. در همان شب به پنج آسایشگاه شبیخون زده بودند و همین بلا را بر سر دیگران درآورده بودند. 

 مطلب ارسالی از برادر عزیز جناب آقای مهدی محرابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد