مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

شفای پدر به واسطه فرزندشهیدش ( شهید شهرام صفایی)

این تربت پاک شهیدان است 

که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دارالشفای دلسوختگان خواهد بود.  

 

این پیام امام را من و شاید خیلی از خانواده شهدا بهش رسیده باشند یک مطلب از شهید شهرام صفایی می نویسم شاید مرتبط با این مطلب باشد . چند وقت پیش که با ریاست بنیاد شهید و معاون فرهنگی بنیاد شهید و تعدادی از بچه های مسجد به خانه شهید شهرام صفایی رفتیم پدر شهید شهرام صفایی در اثر بیماری که داشت که خیلی اذیت بود. با مادر شهید شهرام صفایی که صحبت کردیم . 

 

 در ادامه مطلب تصاویر بازدید از خانواده شهید شهرام صفایی را تماشا بفرمائید 

 

  از حال پدر شهید گفت مشخص بود که خیلی اذیت شده بود . خلاصه آن شب دیدار با خانواده شهید گذشت بعد از چند روز از دوبار یه روز صبح بود که تماس گرفته ام خانه شهید و از حال پدر شهید سئوال کردم . مادر شهید گفت که آن را بردن بیمارستان جهت یک سری معالجات.خیلی ناراحت شدم دعا می کردم که انشاالله به خیر بگذرد و اتفاقی نیافتد . چند روزی بود که تو فکر بودم . تا یک روز که داشتم از اداره برمی گشتم . مادر شهید شهرام صفایی را دیدم . حال پدر شهید را سئوال کردم او با خوشحالی گفت شهرام کار خودشو کرد و او را شفا داد. به ایشان گفتم چطور ؟ مادر شهید گفت چند روز پیش دیگه خیلی اذیت شده بودم به بچه ها گفتم یک ماشین بگیرید می خواهم بروم پیش شهرام . پدر شهید خیلی اسرار می کرد که من تنهام درون خونه و من نمی توانم کاری بکنم و از جای خودم بلند شوم و شما هم که بروید کسی نیست که کارها را انجام بده . به او گفتم من زود می روم و بر می گردم . خلاصه با اسرار زیاد توانستم او را راضی بکنم که بروم پیش شهرام آن روز رفتم پیش شهرام هرچه تو دلم بود به او گفتم و به او گفتم پدر خود را که می بینی چقدر اذیت است و حتی نمی توان از روی تخت بلند شود خودت باید شفایش را بگیر . خلاصه سر قبر خیلی گریه کردم . آن شب برگشتم به خونه، شب پدر شهید خیلی ناراحت بود . ولی صبح روز بعد که بلند شدم دیدم صبحانه آمده است و چای هم سر سفره آمده است پدر شهرام که شب قبل حتی نمی توانست از جای خودش بلند شود . بلند شد و به من گفت بلند شو که شهرام کار خودش را کرد . ومن الان اصلاً اذیت نیستم . و صبحانه را خودم آماده کردم . بلند شو که دعاهایت را خدا به واسطه شهرام مستجاب کرد . آن روز من خیلی خوشحال شدم . و اعتقاد پیدا کردم این تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان ودارالشفای دلسوختگان خواهد بود. 

 

 الحمدالله حالا چند وقته ای است که پدر شهید عزیز در نماز جماعت مسجدحضرت ابوالفضل (ع) شرکت می کند .   

 

 

 

    

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد