مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان
مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

مسجدحضرت ابوالفضل(علیه السلام)-پایگاه امام خمینی(ره)اهواز-کوی انقلاب-کیان

قلب تحت فشار است ؛ چشمت که به لاله‌ها می افتد..

عکس های خفن


بعضی مواقع وقتی یکسری مسائل حالت را دگرگون می کند و متحیر میشوی.

با خود به سخن می‌نشینی و می‌گویی این سِنی که از پروردگار گرفته‌ام (حالا می‌خواهد 10سال باشد 20، 30 یا 80سال) ؛ در این سال‌ها چه می‌کرده‌ام؟

چه می‌کرده‌ام که وضیعت خود و جامعه‌ام به این روز افتاده.

آری بعضی مواقع یادآوری این جور کم‌کاری‌ها برای انسان عذاب‌آور خواهد بود...

قلب تحت فشار قرار می‌گیرد وقتی نگاهت به "گل لاله" می‌افتد...

بعضی مواقع می‌گویی: رفتند تا بمانیم ولی بعدش با ناامیدی تمام می‌گویی: و ما ماندیم و شرمندگی...

آری در در یکی از پست‌های قبل نوشتم "ما ماندیم و شرمندگی" ولی حالا که می‌نگرم می‌بینم که وضعیت چیزی فراتر از این است.

 

 

آری وضعیت خراب‌تر از این حرف‌هاست، درست است که ما مانده‌ایم اما دیگر از شرمندگی خبری نیست و دیگر برایمان عادی شده خون جوانانی که با صدها آرزو مردانه پای عقایدشان ماندن و حالا حتی جسدشان هم به پیش خانواده‌شان بر نگشته...

بعضی مواقع می‌اندیشم که باید چه بگوئیم به کسانی که "حق حیات" به گردنمان دارند؟

چه بگوئیم به کسانی که زندگی و دینمان را به آن‌ها مدیونیم؟ بگوئیم در عوض خون آن مردان دلیر هشت‌سال استقامت چه کرده ایم؟

در عوض شکنجه های آن انقلابیونی که در زندان‌ها، آن زنان و مردانی که به بدترین نحو ممکن زجر کشیده‌اند تا این نظام مقدس پی‌ریزی شود تا مقدمه‌ای باشد برای حکومت الهی و ناب امام‌زمانی چه انجام داده‌ایم؟

چه بگوییم؟

بگوییم شما جنگیدید و شکنجه شدید و در عوض خون‌هایی که از پیکرتان سرازیر شده، در عوض ما درحال "فروشیم

آری می‌فروشیم دینمان را، هدفمان را، وجدانمان را، برای چه؟

برای آن که نمی‌توانیم بیش از حد عیش کنیم؟ برای آن که قیمت گوجه بالا رفته؟

فروختن اعتقادات برای چیست؟ برای شکم؟ برای خوش‌گذرانی؟

شاید بعضی بگویند که انگار خبر ندارد از وضعیت بد جامعه ؛ باشد آن وضعیت بد قبول، ولی آخر "روحیه‌ی انقلابی" کجاست؟

کجایند آنان که می‌گفتند: مراقب‌اند تا خون شهدا پایمال نشود و نخواهند گذاشت که سیدعلی تنها بماند.

انگار زمانی که این این حرف‌ها به مرحله عمل رسیده بیشترِ آن‌هایی که گویندگان این سخنان بوده‌اند، پشت پا به تمامی شعارها و عقاید خود زده‌اند.

نه این به دور از مرام است، این به دور از معرفت است. بهتر بگوئیم که این نامردی است این فروش اعتقادات است و به معنای واقعی کلمه "خود فروشی" است...

***

مثل این که حواسمان نیست که هدفمان برای به دنیا آمدن این نبوده که 70، 80 سال به دنیا بیاییم تا اگر "مَردیم" چشم بدوزیم به زنان نامحرم و اگر "زنیم" خود را بزک کرده و درخیابان‌ها جولان بدهیم تا تعمه‌ی چشم‌های ناپاک باشیم. البته به دوش کشیدن عنوان "مرد و زن" لیاقت میخواهد که متاسفانه بعضی فاقد این لیاقت و ارزش اند و باید به جای این عناوین پرمعنی(مرد و زن) یکسری از  عناوینی را به آنان نسبت داد که لیاقتشان آن است...

هدف ما از خلقت آن نبوده که از صبح تا شام و از شام تا سحر به دنبال دنیا بدویم و قافل از اهداف اصلیمان سر خود را داخل برف مشکلات دنیویمان کنیم. قافل باشیم از هدفی که اصلا پروردگار مارا برای آن خلق کرده...

نمی‌گویم هدف اصلیمان در این زندگی 70، 80 ساله چیست...

در این باب با خودت به تعقل بنشین و نتیجه را به قلب و دلت گذارش کن...

اگر قلبت نتیجه را درک کرد آن وقت است که هر وقت چشمت به لاله‌ها بیوفتد قلب و دلت می‌گیرد و تحت فشار غم و اندوه می‌رود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد